#روزنگار_کوثرنت
یه وقتی دم دمای عید که میشد
وقتی کم کم دست فروشا شمع های رنگارنگ و ماهیای قرمز بساط میکردن چه شوقی تموم وجودمونو فرا میگرفت …
روزای آخر سال که مدرسه میرفتیم، چقدر دوسداشتیم لباس نوامونو بپوشیم اما به اصرار مادر و با کلی اکراه تا سال نو صبر می کردیم …
یه وقتی یه روز یا چند ساعت مونده به سال تحویل که ماهی قرمزمون میمرد انگار که تموم غم دنیا تو دلمون جمع شده میشد …
وقتی سال تحویل میشد کتاب قرآن مرکز توجه مون میشد و عیدی هایی که تا مدتها دلمون نمیومد تاش بزنیم …
یه وقتی عید چه لذتی داشت …
چی میشد کودکی هیچوقت تموم نمیشد ؟
موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1395-12-20] [ 11:04:00 ب.ظ ]