مانند شمع قصه اش از سر تمام شد کوتاه مثل سوره ی کوثر تمام شد سیلی وزید در وسط کوچه باد شد تا هیجده ورق زد و دفتر تمام شد از سوختن نه در اثر ضربه شمع من در پشت چارچوب همین در تمام شد گفتم یکی نبود و چهل مرد آمدند قصه نگفته قصه ی مادر تمام شد بابا کشید پارچه را روی مادرم آهی کشید و گفت که دیگر تمام شد #فاطمیه