#سحرهای_رمضان
سحر سیزدهم….
ضیافتت، به نیمه اش، نزدیک می شود.
و ما، غرق در بوسه های مداوم توییم.
❄️نمیدانم چقدر مهمان خوبی بوده ایم؟
اما، به لبخند های بی همتایت قسم؛ تو شاهکارترین میزبان عالمی!
❄️چنان ندیده، میخری؛ که گویی میان ما و تو، هیــچ نقطه تاریکی، جلوه نکرده است.
❄️شرمنده چشمان توام؛ دلبرم
اذن مناجات که می دهی، با خودم می اندیشم، چرا باز هم، برویم آغوش گشوده است؟
من بارها این سوال را با خودم تکرار کرده ام؛
مگر چقدر می توان، ندید گرفت…
مگر چقدر می توان، بخشید…
مگر چقدر می توان، ندیده خرید؟
نام “ستار “، تو، حِصنِ حَصینِ من است…خدا
و عقل ناچیز من هنوز، از ستاریتِ تو، انگشت به دهان مانده است!
❄️ندید گرفتن هایت، چنان مرا دلباخته ات کرده، که تصور جاماندن از آغوشت نیز، نابودم می کند.
❄️این رمضان، برای سرکشیدن اسم های تو، سحرخیز شده ام.
مرا به خودت، شبیه می کنی، دلبر رعنا قد من؟
❄️قنوت امشبم، بال درآورده است؛ به نام نامی “ستار” تو….
مــرا، مثل خودت…به “ندیدن” عادت بده…؛
یا ستّارُ…. یا ستّارُ…. یا ستّار…..
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1396-03-18] [ 02:50:00 ق.ظ ]