#سحرهای_رمضان
#دلنوشته_سحر
سلام… ستاره غریب زمین
پنج سحر از رمضان گذشت..
و سیاهی هم، آسمان رمضان را فرا گرفت…
اما… هنوز خبری از ظهور تو در دل زنگار گرفته من نیست!
آموخته ام؛ که سفره دار رمضان تویی…
و کسی در این ضیافت، محبوب تر است، که تو، سهم بیشتری از قلبش را، تسخیر کرده باشی.
هر چه در لابلای تپش های دلم، جستجو
می کنم…؛ خبری از شیدایی نمی یابم.
من همان فرزند گریز پای توام، که به درد نداشتنت عادت کرده است، و همه سهمش از انتظار، فقط و فقط هیاهویی توخالی است!
که اگر؛
درد تو به استخوانش زده بود؛
سحری از رمضان را، تنها به امید یافتنت، سجاده نشینی می کرد.
وای یوسف تنهای من،
این رمضان حاجتی عظیم، قلب مرا احاطه کرده است:
تــــــو…
درد نداشتن تــــو…
و دویدن مدام برای یافتنت،
همه آرزویی است که در لابلای مناجات سحر، به دنبالش می گردم.
برای قلب بیمار من، چاره ای بیندیش.
قلب بیمارم، جای خالی، برای حضور مداوم تو ندارد.
به امید علاج آمده ام.
مرا دست خالی،از گوشه سفره ات، رد مکن !
به امید اجابت آمده ام؛
یا مُجیبُ… یا مجیب … یا مجیب
موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1396-03-11] [ 02:48:00 ق.ظ ]