حرف های دلتنگی





آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30








جستجو






روزشمارمحرم


روزشمار محرم عاشورا
 
  به قرآن کریم پناه ببرید... ...

نبی اکرم صل الله علیه واله
هنگامی که فتنه ها و بلاها چون شب تار شما را فراگرفت، به قرآن پناه ببرید.
وسائل الشیعه، ج6

14836494322e8b5337a5a54bdb904eb617dcbf8b51.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1395-10-17] [ 12:29:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  این یادداشت شهید، عجیب با دلم بازی میکنه ....! ...

این یادداشت شهید، عجیب با دلم بازی میکنه ….!
شهادت در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است.
خدایا! تو بنگر که چگونه فرزندان ابراهیم، اسماعیل وار به قربانگاه ابتلا می شتابند
و پیروزمندانه جان می سپارند.
ببین که چگونه اسطوره های شهادت، حیات را به بازی گرفته اند و مرگ، به اسارتشان درآمده است
خدایا! چه رنج بزرگی است!
تو می دانی که ما چه دردی می کشیم؛ پنداری که چون شمع آب می شویم . ما از مرگ نمی هراسیم، اما می ترسیم که بعد از ما، ایمان را سر ببرند و اگر دل از سوختن برگیریم، روشنایی نابود شود و جای خود را دوباره به شب بسپارد، پس چه باید کرد؟
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر، باید شهید شویم تا آینده بماند!
هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود !

عجب دردی ! کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم .

آری، یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران «فردا «بودند.
خدایا نکند وارثان خون این شهیدان در راهشان گام نزنند؟

خدایا! ماندن چه قدر دشوار است و در غربت زمین، بی یار و یاور حضور داشتن، همانند غیبت است. انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد، دست هامان را بسته و غم در سینه مان نشسته است .

ما از نبودن یارانمان رنج نمی بریم؛ بلکه از بودن خویش در رنجیم ! … ما می دانیم که آنها زنده اند و ما مرده ایم…
نثار روح شهید رجب بیگی صلواتی عنایت کنید

1483649799_.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 12:27:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  سردار حاج قاسم سلیمانی ...

مجله آمریکایی وایرد: #ژنرال_قاسم_سلیمانی چهره مرموزی داردهمه جا هست ولی هیچ جا نیست…..
هیبت حیدریت را عشق است…
سردار حاج قاسم سلیمانی

1483647026720f705924294bfa9758aace9f38eb38.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1395-10-16] [ 11:41:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  عاشقانه_ای_به_روایت_لیلی ...

#عاشقانه_ای_به_روایت_لیلی
“ناصر…؟؟؟
_جانم…
امشب چقدر خوشگل شدی…
.️
خندید…
صورتشو برگردوند…
رفت سمت ساکش و گفت…
“امشب چت شده اکرم…؟”
راه رفتنش با همیشه فرق داشت…
حرف که زدنش…
منو یاد اولین باری مینداخت که خونه حاج آقا دیده بودمش…
.
“ناصر…؟
_جانم…
“بهم قول میدی رفتی شفاعتمو بکنی…؟
زل زد تو چشام و گفت… “اونی که باید شفاعت ڪنه تویی خانومم…️
اما اکرم جان..
جووون ناصر…
اگه نیومدم دنبال جنازم نگرد…”
سرمو گذاشتم رو پاش… باهق هق گریه گفتم…
“بس کن ناصر…
اینو ازم نخواه…
بذار یادگاری داشته باشم…
مکثی کرد و سرمو گرفت بالا…
سفیدی چشاش سرخ شده بود…
گفت:
“میدونستی شهدایی که جنازشون برنمیگرده… حضرت زهرا(س) میاد پیش جنازشون…
دوست داری تو تشییع ناصرت…
حضرت زهــرا(س) باشه یا آدمای دیگه…؟
بغضمو قورت دادم…
“باشه…قبول…
ولی یه شرط داره…
قول بده…
حوری های بهشتی رو که دیدی…
دست و دلت نلرزه…!"️
زد زیر خنده و گفت:
“امون از دست تو… حوری کیه بابا…
من اکرممو با دنیا عوض نمیکنم…
گفتم:"آره میدونم ناصر… صورتاشونو که ببینی…
با اون لباسای حریر… دیگه اسم اکرمم یادت نمیاد…
گفت:
“همه شونو میزنم کنار و میگم…
“برید…من فقط خانومم..
اکرممو میخوام…
دیگه نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم…
چشاشو ریز️ کرد و گفت: “اکرم…
شهید شدم…گریه نکنیاااا…”
قول ندادم…گریه کردم و گفتم :
“بسـه…مگه میشه آدم تو یه روز…
همه کسشو از دست بده و گریه نکنه…
دلم میخواست صبح نشه…
دلم میخواست تا ابد کنارش همینطوری بشینم و…نگاش کنم…️
صبحونه شو که خورد… سمیه رودبغل کرد و بوسید…
گفتم:
“میذاری چادر سر کنم، باهات بیام دم در…؟”
خندید و گفت:
“من که حریفت نمیشم خانوم خونه م…
وقتی رفت…دلم آشوب شد…
تو گوش سمیه گفتم:
“مامانی…بابا ناصر رفتااااا…
خوب نگاش کن…
#شهید_ناصر_کاملی

148363924225f6308c72ca4835b3467a6b8f47edfa.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  گریه ام ولى امان نداد ...

#شهدا
خواستم
که بُغض را خجل کنم
خنده
را به گریه متصل کنم
واژه
را دوباره مشتعل کنم
خواستم
که با تو دَرد دل کنم
گریه ام ولى امان نداد

14836393933bb6c6e20dc743968713944a924ea79a.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 09:34:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت
 
مداحی های محرم