وقتی بغض حبس شده در گلو کهنه شود! کم کم دل بیقراریش شروع شده؛ و روحِ نا آرام هوایی میشود… در این میان اشک آتش گرفته سرازیر میگردد… نَفَس میگیرد و جان به تنگ می آید… فضای دنیا برایش ازقفس گنجشکها هم؛ تنگ تر میشود… آن لحظه است که آسمان را می خواهد؛ آسمانی که از زمین و زمینیان دور باشد… جایی بالاتر از ابر ها؛ همانجایی که خداوند است… سرزمین پرستوهای از قفس رهیده… . اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک