23اسفند سالروز شهادت #شهید_برونسی
خاطرات شهید برونسی
پس کِی نوبت من میشه؟!
از خواب پریدمیکی داشت بلند بلند گریهمیکرد…!
رفتم تو راهرو حدس میزدم عبدالحسین بیداره و داره دعایی میخونه وقتی فهمیدم خوابه اولش ترسیدم بعد که دقت کردم دیدم داره با حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیه) حرف میزنه.
حرف نمیزد ناله؛میکرد و درد و دل.
اسم دوستای شهیدشُ میبرد، مثل مادری که جوونش مرده باشه به سینه میزد و تو های و هوی گریه می‌نالید:"اونا همه رفتن مادر جان پس کی نوبت من می شه؟ آخه من باید چه کار کنم..؟!”

شهید عبدالحسین برونسی
منبع:کتاب سالکان ملک اعظم 2 “منزل برونسی”

1489429799dd4706ab2ba542e986a8b1e230e4cd6e.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1395-12-23] [ 11:02:00 ب.ظ ]