حرف های دلتنگی





تیر 1396
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            








جستجو






روزشمارمحرم


روزشمار محرم عاشورا
 
  بارالهـا گفته بودم ...

بارالهـا
گفته بودم
بازگردانش ولے
اینچنین
با دست‌های سـَرد
منظورم نبود…
#شهدا
#همسران_شهدا

1500553486photo_2017-07-21_04-54-01.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1396-04-29] [ 04:55:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  روز دعاستــ روز عشـق است ...

روز دعاستــ
روز عشـق است
روز قول و قرار است
پنجشنبہ ها
بوی بهشت مےدهد
عطر مزار #شهدا…
#پنجشنبه های عاشقے
شادی ارواح طیبه شهدافاتحه و صلواٺ

15005527290a92db3ec3394cdeba97dfccce2cd27a.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:42:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مادری بودی و فهمیدی ...

مادری بودی و فهمیدی که در کوچه چه شد
بی سبب نیست که قبر تو کنار #حسن است

1500489682photo_2017-07-20_11-11-33.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1396-04-28] [ 11:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  یا امام صادق(ع) ...

یا امام صادق(ع)
کشید بند طناب و شما زمین خوردے
شبیه مادرتان بےهوا زمین خوردے
چه مظلومانه سر کوچه ےبنی هاشم
به یادحضرت خیرالنساء زمین خوردے

1500489634photo_2017-07-20_11-07-28.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 11:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کتاب شلوارهای وصله دار... ...

کتاب شلوارهای وصله دار…
برگ‌های نارنج‌های انبوه کلاس را تاریک می‌کرد. تازه تخنه سیاه را با نمد پاره ی کثیفی پاک کرده بودند. ذرات گچ درفضا اتاق موج می‌زد و در ریه ما شیرجه می‌رفت. هنوز آقای معلم نیامده بود.
سید محمود با سر گرش جلوی من نشسته بود و با مهارت تیغ ژیلت را لای تخته میز می‌کرد، و بعد مضراب وار زیر آن می‌نواخت و فوراً سرش را روی میز گذاشت تا آهنگ موزون ساز بچگانه اش را بشنود.
اکبر آقا با چاقو اسمش را روی دیوار مجاور می‌کند و به سبک کتیبه نویسان گل و بلبل اطراف اسمش می‌گذاشت. عباس هم تکلیف عقب مانده را تند وتند می‌نوشت.
خبر دار!-
بچه‌ها دسته جمعی بر خاستند، آقای معلم وارد شد و زنگ انشا شروع شد. آقای معلم هفته ی قبل موضوع انشا را این طور دیکته کرده بود:
“نامه ای به پدرخود بنویسید و از ایشان تقاضا کنید که پس از امتحانات در تعطیل تابستان شما را با خو دش به ییلاق ببرد.”
موضوع انشا وطرز نوشتن انشا هردو فرمولی بود. کلیه ی سوژه ی انشا‌ها میان چند مطلب نوسان داشت ، یامی‌بایست نامه ای به پدر، مادر، برادر، خواهر و دوست خود نوشت، یا درباره ی عدالت، امانت، صداقت و از این قبیل حرف‌ها قلم فرسایی کرد. در نوع اول فرمول از این قبیل بود:
“خداوندگارا! تصدقت گردم که وجود ذیجود شریف در نهایت صحت و سلامت بوده و در عین عافیت باشد. بعدأ اگراز راه ذره پروری جویای احوالات این حقیر باشید، بحمدالله سلامت و به دعا گویی مشغول است.”
ودرنوع دوم، اگر انشاالله نوشته می‌شد فرمول این بود:
“البته واضح و مبرهن است و بر کسی پوشیده نیست که یکی ازصفات پسندیده و خصال حمیده صداقت است که هر کس بدین صفت متصف باشد ازحضیض ذلت به اوج رفعت می‌رسد.”
طبق معمول در نوشته‌های نوع دوم تکرار ادعا به جای صحت ودلیل بکار می‌رفت و گاهی نیز یک شعر بند تنبانی ولوس و بی مزه بدرقه ی کلمات مبتذل و مکرر گوشم را خراش داده بود که گیج می‌خوردم غالباً به نظرم می‌آمد که فضای اتاق تبدیل به زباله دانی الفاظ نیم مرده ومبتذل شده است و کلمات بدبخت وبینوا از دست معلم و شاگرد به جان آمده بود.
آن روزنامه “ییلاقیه” را یک یک شاگردان خواندند. وقتی انشا‌ها را که خوانده می‌شد می‌شنیدم، دلم به هم می‌خورد تا اینکه نوبت به ابراهیم رسید. ابراهیم پسر فقیری بود اما خیلی در کلاس عزیز بود. عزت او یکی به علت گردنکشی وی بود یکی به علت مهربانی او به علاوه دنیا دیده تر از ما بود او بر خلاف ما با مردم انس داشت چون نو کر خانه ای خودشان بود و همین دیدار به وی قوت وقدرتی بیش از ما داده بود.
آقای معلم گفت: – ابراهیم بیا انشایت را بخوان! – چشم آقا! و بلافاصله ابراهیم از جایش بلند شد، شلوار وصله دارش را بالا کشید چشمان درشتش را به اطراف دوخته، دفتر انشایش را برداشت و جلوی میز معلم سیخ ایستاد.
– چرا نمی‌خوانی؟ جان بکن بخوان! بغض گلوی ابراهیم را گرفت مثل اینکه بار سنگینی دوشش را فشار می‌دهد، کمی‌خم شد و چشمهای نزدیک بینش را به دفتر انشا چسباند و با صدایی که آهنگ گریه داشت اینطور خواند: پدرم! پدر خشن و تند خویم!
آقای معلم نفسش از جای گرمی‌بلند می‌شود. او نمی‌داند من در چه جهنمی‌به نام خانه زندگی می‌کنم. او از تند خویی و خشونت شما از بدبختی و نکبت من خبر ندارد. او بدون توجه به زندگی تیره و تار ما، دستور داده است نامه ای به شما بنویسم از شما خواهش کنم در تابستان مرا به ییلاق ببرید. ییلاق چه کلمه قشنگی… مرا به باغها ببرید تا در کنار جویها بازی کنم، شادی کنم، گل بچینم، دنبال دخترها بدوم، گیس آنها را گرفته دور دستم بپیچم، آنها را کتک بزنم و گریه اندازم. از درخت بالا روم آب روی همبازیهایم بریزم، سنبله گندم را چیده در ساقه اش سوت بزنم. تاب بخورم از باغ همسایه میوه بدزدم از کوه بالا روم با بچه‌ها بدوم و شب خسته و خورد در کنار مادر بزرگ نشسته و قصه گوش کنم …. چه آرزوهایی! آقای معلم این‌ها را از شما خواسته است، اما نمی‌داند که ییلاق شما چگونه است؟
او نمی‌فهمد که شما به جای ییلاق هر صبح مرا شلاق می‌زنید و با لگد مرا از خواب می‌پرانید بلند شوم و نان بخرم. او نمی‌داند که به جای ییلاق فقط آرزو دارم یک بار خنده پدرم را ببینم. او به خانه ما نیامده و نمی‌داند که به جای آرامش خانوادگی، چه غرش و نهیبی سراسر فضا را گرفته است.
او نمی‌داند که شما دائماً با مادرم دعوا می‌کنید و مادرم به شما نفرین می‌کند و این من بدبخت هستم که باید مانند گندم در میان سنگهای آسیا له و لورده شوم. آقای معلم خیلی حواسش جمع است. متوجه نیست که من شبها باید کتاب درسم را نیمه تمام گذاشته و شیشه سیاه را بدکان عرق فروشی ببرم آن را پر کنم و برای شما بیاورم. او برای من بدبخت هوس ییلاق می‌کند و من هم باید ریا کنم دروغ بگویم دروغ بنویسیم و مثل بقیه شاگردان از حضرت خداوندگاری تمنا کنم که به ییلاق برویم!


نه! من ییلاق نمی‌خواهم فقط دلم یک جو مهربانی و نوازش می‌خواهد. آرزو می‌کنم مرا آرام از خواب بیدار کنید، به من فحش ندهید، شب بدمستی نکنید، مرا در تاریکی وحشتزای کوچه به دنبال عرق نفرستید و اگر پنیر یا گوشت یا نان خریدم به آن ایراد نگیرید و مرا دوباره به دکان بقال و قصاب و نانوا نفرستید که پنیر و گوشت و نان را پس بدهم. دکاندارها مرا مسخره می‌کنند و متلک می‌گویند و من تحمل این تحقیر را ندارم.
من ییلاق نمی‌خواهم فقط دلم می‌خواهد یک روز مرا به بازار نفرستید و مرا با این دکانداران موذی و مکّار روبرو نکنید. آنان مرا تحقیر می‌کنند و من زور ندارم کتکشان بزنم خورد می‌شوم، دلم می‌شکند، گریه می‌کنم، ولی چقدر می‌توان گریه کرد؟
پدر جان من ییلاق نمی‌خواهم فقط آرزو می‌کنم یک روز با مادرم دعوا نکنید و مادرم یک روز شما را نفرین نکند. من هم شما وهم مادرم را دوست می‌دارم تکلیف من در این کشمکش چیست؟ آیا با مادرم هم صدا شده به شما نفرین کنم یا با شما گام بر دارم و با مادر مظلومم دعوا کنم. ما که یکدیگر را دوست داریم چرا با هم مهربان نیستیم چرا یکد

150031470942170c8836894d55bdf314456645a9ac.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[دوشنبه 1396-04-26] [ 10:35:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا‌‌(صلے‌الله‌علیه‌وآله): ...

چهار علت نمازهای روزانه از زبان رسول خدا‌‌(صلے‌الله‌علیه‌وآله):
✅ چرا نماز صبح مۍخوانیم؟
«صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان مےماند.»

‌✅چرا نماز ظهر میخوانیم؟
ظهر، همه عالم تسبیح خدا مےگویند زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که در این ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه مےشود.

✅چرا نماز عصر مۍخوانیم؟
«عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستور خداییم.»

✅چرا نماز مغرب میخوانیم؟
«مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم.»

✅چرا نماز عشا میخوانیم؟
«خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد.»

علل الشرایع ص 337

150031333529ba64d17e314df498b9fb8bb72a8d1b.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 10:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  لطفا با دقت ویژه بخوانید ...

لطفا با دقت ویژه بخوانید
ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻫﻤﺖ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ‌ ﺍﮔﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﯼ بهشت، ﮔﻮﺷﺘﻮ می بُرَم ..
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﻭ آﻭﺭﺩﻥ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺻﻼ ﺳﺮﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ …


ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﭼﻤﺮﺍﻥ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮ ﻟﺒﻨﺎﻧﯽ ﺍﺵ ﻏﺎﺩﻩ ﺟﺎﺑﺮ ﻫﺪﯾﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﺘﯿﻢ ﺧﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻥ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﺒﯿﻨﻦ …


ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺣﻤﯿﺪ ﺑﺎﮐﺮﯼ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ …


ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺯﯾﻦ ﺍﻟﺪﯾﻦ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﻏﯿﺒﺖ ﺍﻣﺎﻡ ﺯﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ …
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﻫﻨﻮﺯﻡ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯼ ﮐﻤﯿﻞ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﯿﺸﻨﻮﻡ .. ﺁﯾﺎ ﺑﺎﻭﺭﺗﺎﻥ ﻣﯿﺸﻮﺩ ؟

ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻋﺒﺎﺩﯾﺎﻥ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻤﺶ ﺩﺭ ﻣﺮﺛﯿﻪ ﺍﯼ ﻏﻢ ﺍﻧﮕﯿﺰ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺷﻬﯿﺪﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
ﺑﺲ ﻧﯿﺴﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺳﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﺗﻮ ﺩﻭﯾﺪﻥ ﻭ ﻧﺮﺳﯿﺪﻥ …؟
ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﯼ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﻬﺮ ﺭﻓﺘﻦ ﻭ ﺁﻭﺍﺭﮔﯽ ﺑﻮﺩ
ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻢ ﺭﻓﺘﯽ ﺩﺭﺑﺪﺭﯼ ﻭ ﺑﯽ ﮐﺴﯽ ..
ﭘﺲ ﮐﯽ ﻧﻮﺑﺖ ﻣﻦ ﻣﯿﺸﻮﺩ؟


ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺩﻗﺎﯾﻘﯽ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺧﻄﺎﺏ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻧﻮﺷﺖ :
” ﺍﮔﺮ ﺑﻬﺸﺖ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺷﺪ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻣﯿﻤﺎﻧﻢ “…
حالا ﺧﺎﻧﻤﺶ می ﮔوید:
ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺰﺭﮒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺷﺘﻢ ﺁﺏ ﺗﻮﯼ ﺩﻟﺸﺎﻥ تکان ﺑﺨﻮﺭﺩ … ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ..
ﻭ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﻧﻮﺑﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﺭﻫﺎﯼ ﺑﺎﺯ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﻧﮑﺸﺪ …
ﺍﻟﺒﺘﻪ ﺑﺪ ﻫﻢ ﻧﯿﺴﺖ .. ﺑﮕﺬﺍﺭ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﻫﻢ ﺍﻭ ﻣﺰﻩ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﭽﺸﺪ.

ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﺍﺻﻐﺮﯼ ﺧﻮﺍﻩ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻫﻤﺮﺯﻣﻬﺎﺵ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩ:
ﻣﺤﻤﺪ! ﻣﻦ ﺩﻟﻢ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﻮﺯﻩ ..ﺑﺎ ﺁﻥ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺭﺷﯿﺪﺕ،
ﺁﺧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﯼ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻮﺵ ﺑﺬﺍﺭﻥ…
ﻫﻤﻪ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻫﺎﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺍﺯ ﻗﺪﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺘﺮﻧﺪ ..
ﺧﺎﻧﻤﺶ ﮔﻔﺖ:
ﭘﯿﮑﺮ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﻭ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻥ …..
ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺘﻢ:
ﻓﻘﻂ ﺑﮕﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﯾﻨﺶ …؟
ﺁﻗﺎﯼ ﻋﺎﺑﺪ ﭘﻮﺭ ، ﻫﻤﺮﺯﻡ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﮔﻔﺖ:
ﻓﮑﺮ ﻧﮑﻦ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﯽ ﻏﯿﺮﺕ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺍ ﻧﯿﺎﺭﻡ ..
ﻣﺮﺗﺐ ﻣﯿﺰﺩﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﯿﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﮑﻮﻥ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ …
ﻫﻤﻮﻥ ﺑﺎﻻﯼ ﮐﻮﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻤﺶ

ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﺣﺴﻦ ﺁﺑﺸﻨﺎﺳﺎﻥ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﻫﺎﯾﺶ ﺍﻓﺸﯿﻦ ﻭ ﺍﻣﯿﻦ ﻣﯿﮕﻔﺖ :
ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﺎﭺ ﮐﻨﯿﺪ… ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ…
ﻭ ﭘﺴﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻫﯽ ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﺑﺎﺑﺎ ﺭﺍ ﻣﯿﺒﻮﺳﯿﺪﻧﺪ…
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ :
ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ ﺧﻮﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮏ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻼﺳﺘﯿﮏ…
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻠﻮﺕ ﺗﺮ ﺷﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﮐﯿﺴﻪ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ…
ﺧﻮﻥ ﻫﻢ ﺍﮔﺮ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻮﯼ ﻣﺮﺩﺍﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ . ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﮔﺮﻩ ﺍﺵ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﺭﺍ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮ ﭘﯿﭽﯿﺪ ﺗﻮﯼ ﺧﺎﻧﻪ …
ﻋﻄﺮ ﮔﻞ ﻣﺤﻤﺪﯼ ..
ﺑﻮﯼ ﻋﻄﺮﯼ ﮐﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﯿﺰﺩ ..
ﮔﺎﻫﯽ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐﺎﺵ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺒﺎﺳﻬﺎ ﻋﮑﺲ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ …
ﺍﻣﺎ ﻓﺎﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﺩ ..
ﺗﻮﯼ ﻋﮑﺲ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻪ ﺑﻮﯾﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ

ﺟﺎﯼ ” ﺷﻬﯿﺪ ﻋﻠﻤﺪﺍﺭ” ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻔﺖ:
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﻋﺎﯼ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﻨﯿﺪ .
و در آخر دعا کنید شهید شویم که اگر شهید نشویم باید بمیریم.

جای “شهید حاج حمید تقوی” خالی که با توجه به درجه و مقامش در سپاه پاسدارن ، با کمال تواضع در نوشته های خود مینویسد:
(هیچ اگر هیچ است من سایه ی هیچم)

شـهــدا شـــرمنده ایم که شــرمنده ایم

شادی ارواح طیبه شهدا صلوات

1500219574e315db53c30842048290bfe74660aef8.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1396-04-25] [ 08:12:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  دلتنگی یکی از آن حس هایی است ...

#دلتنگی یکی از آن حس هایی است که یهویی سراغت می آید
ممکن است هر زمانی دلتنگ شوی
اما امان از زمانی که دلتنگی بعد از بدترین لحظات یادت بیافتد
همان لحظاتی که فکر میکنی بی کسی و تنها
اینجور دلتنگی میخواهد پیاز داغ تنهایی ات را با به رخ کشیدنِ نبودنِ یار بیشتر کند
دلتنگی‌ای که این موقع ها سراغت می آید انگار که قلبت را در دستش گرفته و مشت کرده باشد…
هی فشار میدهد
هی فشار میدهد

1500121865photo_2017-07-15_23-44-20.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1396-04-24] [ 05:01:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  جامی‌مانم....جامانده‌ام.... ...

#حسین_جان

خدا میداند چقدر کوله بار گناهانم سنگین است…
که #همیشه
#جامی‌مانم….
همیشه
#جامانده‌ام…

#دل_نهادم_به_صبوری..
#که_جز_این_چاره_ندارم..

1500120354thumb_hammihan-201723723212182970761500120075.6143.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:37:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  مادربزرگ می گفت ...

مادربزرگ می گفت: مادر هر وقت کارَت گیرکرد روضه حسین بخوان برای خودت…تنهایی خلوات کن. روضه
حسین جان سلام
حالا من سال هاست کارم گیرکرده

1500119703photo_2017-07-16_03-07-55.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:25:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  اربابم_دریابم ...

مرا که چون تویی دارم…
این چه اوضاعیست؟
#اربابم_دریابم

15001186281500111655837709_large.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 04:07:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  حضرت_علی_اکبر ...

#حضرت_علی_اکبر
بنا نبود که آفت به باغ ما بزند
پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند

1500115206images.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 03:11:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  بس است در زدن من ...

به هر دری که زدم باز پشتِ در ماندم
بس است در زدن من…*
#بس_است_در_به_دری

خسته‌شدم‌آقا..
پشت‌درم..
بگوکه‌مرا‌تو‌بیاورند
#شب_جمعه

1499979606photo_2017-07-14_08-16-32.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1396-04-23] [ 01:31:00 ق.ظ ]



 لینک ثابت

  باز_پنجشنبہ_و_یاد_شهدا_با_صلوات ...

در سفره اگر ڪنار نان جان داریم
آرام و خوشیم و طبع باران داریم
مدیون عروج لالہ هایے پاڪیم
از خون تمامے شهیدان داریم
#باز_پنجشنبہ_و_یاد_شهدا_با_صلوات

1499956892photo_2017-07-14_07-10-40.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[پنجشنبه 1396-04-22] [ 07:15:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  منافقان در نهج البلاغه ...

#منافقان در #نهج_البلاغه

نفاق، مساله دهشتناکی است که انسان را در حزب شیطان قرار می دهد و از اینرو همه باید به خدا پناه ببریم. علی(ع) صفاتی برای منافقان برشمرده که به برخی از آنها اشاره می کنم.

✅از هیچ وسیله ای برای ضربه زدن نمی گذرند.
«وَ یَعْمِدُونَکمْ بِکلِّ عِمَادٍ وَ یَرْصُدُونَکمْ بِکلِّ مِرْصَادٍ؛منافقین از هر وسیله پیدا و پنهان برای ضربه زدن به شما استفاده می‌کنند و در هر کمین‌گاهی به کمین شما می‌نشینند.

✅پنهان کاری
«یَمْشُونَ الْخَفَاءَ وَ یَدِبُّونَ الضَّراءَ؛در پنهانی گام بر می‌دارد و همانند بیماری، در بدن نفوذ می‌نمایند.»

✅گفتارشان درمان، کردارشان درد بی‌درمان:
«وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَیَاءُ؛ توصیفشان درمان و سخنانشان شفابخش است؛ ولی عملشان درد درمان ناپذیر.»

✅تنگ نظری و ایجاد یأس:
«حَسَدَه الرَّخَاءِ وَ مُۆَکدُو الْبَلَاءِ وَ مُقْنِطُو الرَّجَاءِ؛نسبت به رفاه مردم حسادت می‌ورزند و روی سختی (به زحمت افتادن مردم) پافشاری نموده، امید مردم را نا امید می‌کنند.»

✅برای هرمصیبتی اشک می ریزند:
«لَهُمْ بِکلِّ طَرِیقٍ صَرِیعٌ وَ إِلَی کلِّ قَلْبٍ شَفِیعٌ وَ لِکلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ؛ برای آنها در هر راهی کشته‌ای را به خاک افکنده‌اند، و به هر دلی راهی دارند و بر هر مصیبتی اشکی دروغین می‌ریزند.»

✅ قرض دادن مدح و ستایش: «یَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ وَ یَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ؛
از همدیگر تمجید و تعریف کرده انتظار پاداش و مقابله به مثل دارند.»

✅ اصرار و پر رویی:
«إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا؛ هر گاه چیزی را طلب کنند، روی آن اصرار می‌ورزند.»

✅ رسواگری در عیب‌جویی: منافق برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا ساختن طرف مقابل، آبرویش را می‌ریزد و عیوب او را در جمع فاش می‌کند. «وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛ و اگر به انتقاد پردازند، پرده دری می‌کنند.»

✅ اسراف و خیانت در قضاوت: یکی دیگر از خطاهای فکری منافقان «مطلق‌گرایی» است. از نگاه آنان همه چیز سیاه یا سفید مطلق است، به این معنا که با مشاهده کمترین خطا و لغزش از مۆمنان آنان را به صورت سیاه مطلق می‌بینند و حکم به فسادشان می‌دهند و در مقابل، تمام لغزشها و خطاهای هم‌کیشان خود را نادیده می‌گیرند، بنابر این هرگز صلاحیت قضاوت را ندارند. به فرموده مولای پرهیزگاران علی(علیه السلام): «وَ إِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا؛ و اگر در مسأله‌ای قضاوت کنند، در ستم اسراف روا می‌دارند و راه خیانت را می‌پیمایند.»


✅ حقی را بی خدشه نمی گذارند.

«قَدْ أَعَدُّوا لِکلِّ حَقٍّ بَاطِلًا وَ لِکلِّ قَائِمٍ مَائِلًا وَ لِکلِّ حَیٍّ قَاتِلًا وَ لِکلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً وَ لِکلِّ لَیْلٍ مِصْبَاحاً؛ آنان در برابر هر حقی، باطلی و در مقابل هر مستقیمی، انحرافی و در برابر هر زنده‌ای، قاتلی را تدارک دیده‌اند و برای هر دری کلیدی و برای هر شب تاریکی چراغی (راه در رو) آماده کرده‌اند.»


✅راه را آسان نشان می دهند.
«یَقُولُونَ فَیُشَبِّهُونَ وَ یَصِفُونَ فَیُمَوِّهُونَ قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِیقَ وَ أَضْلَعُوا الْمَضِیقَ؛ گفتارشان شبهه‌انگیز است، در سخن، حق را با باطل می‌آمیزند، راه ورود به خواسته‌های خود را آسان نشان می دهند اما در عمل مردم را به تنگنا می اندازند.

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:09:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  "بیچاره شاعرش ..." ...

هر بار #شعر نابی اگر بر دلی نشست
باید دعا کنیم که
“بیچاره شاعرش …”

1499277678b4a399422ab247debe48c16a2409ad5b.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[چهارشنبه 1396-04-14] [ 10:31:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  امام خامنه ای: ...

امام خامنه ای:
در جنگ نرم اگر خدای ناکرده دشمن غلبه کند جسم ها سالم میمانند ولی روح ها به قعر جهنم میروند و این خیلی خطرناک است

149901046266993a7d3de745a39cb60b64c517144f.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1396-04-11] [ 08:17:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  قبرستان_بقیع ...

#قبرستان_بقیع
یا رب چه حکمتى ست در این “قطعه شریف”
مهمان غریب و بارگه میزبان، “غریب”

1499010332photo_2017-07-03_07-58-24.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:16:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  از عشق حسیــن،دل بریدن ممنوع ...

از عشق حسیــن،دل بریدن ممنوع
غیر از غم ڪربلا شنیدن ممنوع
روے دل من نوشتہ جز ثارالله
رفٺ و آمد هرڪس اڪیداً ممنوع
#دل_فقط_جاےحسین_اسٺ

1499010259photo_2017-07-02_12-56-11.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 08:14:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  کربلا_نرفته_ها ...

#کربلا_نرفته_ها
سلام….
دوباره آمدم….
با همان سرافکندگی…
با همان کوله بار….
میدانم بدم….
اما جز درگاه تو کجا را دارم….
امدم ببینی درماندگی ام را….
امده ام جار بزنم…..اهاااااااای اهل عالم…..این منم…مسافر مفلوک بیچاره ی دربه در جامانده….
یه روسیاه…یه آلوده…یه مریض…یه شرمنده….یه حرم نرفته…
یه عاشق وامانده….
دنیا چقدر کوچک است و پست….
به چه درد میخوری دنیا اگر حرم را نبینم…..
خوش به حال خوب هایت حسین….
خوش به حالشان…..
درد دارم… گر چه بدم…اما گریه کنت بوده ام….
کنج هیات…یادت هست….گوشه ای نشسته بودم و مزاحم کسی نمیشدم…گفتم کسی را سیاه نکند سیاهی رویم…سیاهی دلم….
خودم بودم و اشک و قلبی که از غم به زنجیر بسته بودنش…
حتما یادت هست….
گر چه نمی پسندی ام…حلالم کن…حلالم کن…

14989028018c4a33b7b16345778c2706caf3967f02.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[شنبه 1396-04-10] [ 02:23:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  ارباب ببخش فقط برایت دردسر شدم ...

#ارباب ببخش فقط برایت دردسر شدم

14988354235e409f9a21c84155bab490156477b539.jpg

موضوعات: بدون موضوع
[جمعه 1396-04-09] [ 07:40:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت

  برام دعا کنید ...

برام #دعا کنید

14988351187f93c70accaf483abbefa19aa849dd66.jpg

موضوعات: بدون موضوع
 [ 07:36:00 ب.ظ ]



 لینک ثابت