#دلنوشته شاید سی ساله داری با حسرت میپرسی خدایا چرا من شهید نشدم؟! امیدوارم امروز جواب سوالت و گرفته باشی! آره ،شهید نشدی تا لبخند رضایت بر لبان امام زمانت و رهبرت و مظلومین کشورت بنشونی بی شک همرزمات بهت افتخار میکنن ، بعد از مردم همیشه سربلند، برنده واقعی انتخابات96 تویی تو چشم ما تو همیشه قهرمانی و ثابت کردی گوش بفرمانی رهبر و مردم و کشورت هست تقدیم به شهید زنده #قالیباف #انتخاب_اصلح_زمینه_ساز_ظهور
گلابی داریم تا گلابی گل آبی گلاب ی گلابی برای انتخاب گول شعار را نمی خورم یکی از میان یک درصد داشت به 4 درصدی ایراد می گرفت 3 درصد بقیه در گوشش یچیزی گفتن ساکت شد #نه_به_روحانی
#خاطره یکی از دوستان یه قانون جالب برای خودش داشت. قانونش این بود که با وجود داشتن همسر، دو بچه و زندگی مستقل و کار پرمسئولیت، ماهی یک شب باید خانه پدر و مادرش باشه. میگفت کارهای بچه ها رو انجام میدم و میرم.. خودم تنهایی.. مثل دوران بچگی و نوجوانی. چندین ساله این قانون رو دارم. هم خودم و هم همسرم. میگفت خیلی وقتها کار خاصی نمیکنیم. پدرم تلوزیون نگاه میکنه و من کتاب میخوانم. مادرم تعریف میکنه و من گوش میدم. من حرف میزنم و مادر یا پدرم چرت میزنند و .. شب میخوابیم و صبح صبجانه ای میخورم و برمیگردم به زندگی.. دیروز روی فیسبوکش یه عکس گذاشته بود و یه نوشته که متوجه شدم مادرش چند ماهی ست فوت شده اند. براش پیام خصوصی دادم که بابت درگذشت مادرت متاسفم و همیشه ماهی یک شبی که گفته بودی رو به خاطر دارم.. جوابی داده، تشکری کرده و نوشته که “مادرم توی خاطرات محدودش از اون شبها بعنوان بهترین ساعتهای سالها و ماههای گذشته اش یاد کرده.” و اضافه کرده که “اگه راستش رو بخوای بیشتر از مادرم برای خودم خوشحالم که از این فرصت و شانس زندگیم نهایت استفاده رو برده ام.” قوانین خوب رو دوست دارم…”