#سحرهای_رمضان فکرشو کن دم سحر بی هوا… گوشه و کنار آشپزخونه ماست موسیر و چیپس پیدا کنی!
چقدر دلت میخواد بخوریش؟! گیرم همه هم بگن نخور!… فردا از تشنگی میمیریا اما تو حاضری به خاطر چند ساعت تشنگی شدیدتر از لذت خوردنش دست بکشی؟! نهایتش چند ساعتی لَه لَه زدنه دیگه… به جهنم!
تو همون چیپس و ماستی برای من! بی هوا… غافلگیرانه… بی مقدمه اومدی تو زندگیم شدی عزیز جونم! اون قدری که تمام وجودم پر از تب خواستنت شد
اما ممنوعی!… نمیشه… نباید… خواستنت اشتباهه همه میگن نکن!… رهاش کن… اذیت میشی… میمیریا اما مگه چقدر قراره عمر کنم؟!… نهایتش شصت-هفتاد سال دیگه بخاطر شصت-هفتاد سال رنج و سختی، از دوست داشتنت دست بکشم؟! از لذت عاشقی حتی ممنوعه… حتی بی وصال؟!
نه!…محاله!… هر چی شد… شد خوردن چیپس و ماستم رو ترجیح میدم!