دلــــ نوشٺــــہ
کنارش مینشـینمـ
حس خوبے دارد
می خواهم برایش نقش
دخترش را بازی کنم
توی باران
دختری کنار پدری که نمیشناسـد
گمنام است
دلم می خواهد
بااو حرف بزنم مانند
دختری که دلتنگی هایش را
برای بابا بازگو میکند
سلام بابای #گمنامــــ
نمیدانم شاید
دختری مانند من داشتے
پدر من مفقود الاثر است
می شود برای من نقش پدرم را بازی کنید⁉️
سالیانی است دلتنگ بابایی هستم
که آخرین خاطره ام از او تنها بوسه ای بود که به پیشانی ام زد
یادش به خیر
حتی اشک های خودم را هم فراموش نکردم
بغضم میترکد، مفقودالاثر
ای کاش هیچ وقت بابایم مفقودالاثر نمیشد
ای کاش…
حداقل می توانستم شمعی گوشه ی مزارش روشن کنم قرآن بخوانم
لحظه های زندگیم را به عشق روزی
که بابا می آید گذراندم
اما بابا نیامد…
حتی شب عروسی
همان لحظه ای که باید می گفتم با اجازه ی بابا بعله
اما گفتم با اجازه ی بابایی که نیست اما حضورش را احساس میکنم بعله
بابای من!
دلم برایت تنگ شده
حتی پلاکی هم از تو ندارم
تنها وصیت نامه ای که خواندنش هربار دلم را آتش میزند
همان جایی که نوشتی دخترم بی تابی نکن
یادت باشد حجابت یعنی خون من و…پدرت دوستت دارد
ببخشید اگر مجبور میشوی بهترین لحظاتت را بدون بابا سپری کنی…
هربار که می خوانم
اشک هایم جاری می شوند
حس میکنم بابا هم
وصیت نامه اش را با بغض گلو و اشک چشم نوشته است…
#تقدیم_به_فرزندان_شهداے_گمنام
موضوعات: بدون موضوع
[یکشنبه 1395-11-17] [ 02:25:00 ق.ظ ]